بابای من هم جانباز بود
از شهر ما میانه خیلی ها اون زمونها که من نبودم رفتند جبهه و اون وقت که از دنیا چیزی فهمیدم می دیدم که خانم های چادر به سر تو گلزار شهدا زیاد دیده می شوند من اوایل فکر میکردم حتما یکی مرده که این همه خانم چادر سیاه اینجا جمع می شوند از هیچ کسی هم نمی پرسیدم که چرا اینجا گاهی شلوغ میشه اما بعد از چند سال فهمیدم مادران شهدا هر پنجشنبه برای دیدار با فرزند و همسر شهیدشان به زیارت می آیند یه روز از بابا پرسیدم که بابا... چرا اونها شهیدشدند بابا گفت چون رفتند جبهه..
بعد گفتم مگه تو جبهه نرفتی ...بابا هم گفت نه عزیزم من هم رفته بودم
گفتم چرا زخمی هم نشدید...بابا هم بعد از سکوت کوتاهی گفت چرا عزیزم من هم مجروح شدم و زنده موندم و شهید نشدم و جانباز شدم...
من هم خوشهال شدم چون میگفتم بابای من به جنگ رفته بابای من تفنگ داشت بابای من قهرمانه و بابای من جانبازه...
خیلی حس خوبی داشتم آخه تا اون موقع نمی دونستم بابام جانباز هست آخه فکر میکردم همه ی جانباز ها باید یه دستشون قطع بشه و یا یه پاشون قطع بشه و یا این که روی سه چرخه های موتوری اینور و اونور برن اما بعد ها فهمیدم بابا اون زمونها که مریض می شد و می رفت عمل، برای چی بود، بابا مریض نمی شد،بابا جانباز بود...
یه روز بابا اومد خونه گفت که زود آماده بشین بریم بیرون دارن شهید میارن من هم تعجب کردم مگه جنگ هنوز ادامه داره! از بابا پرسیدم ،بابا گفت که نه همون شهدا رو دارن میارن من چیزی نمی فهمیدم آخه چطور ممکنه از اون موقع تا حالا شهیدی مونده باشه
با بابا رفتیم دیدیم یه جعبه هایی رو گذاشته اند روی ماشینها و همه دارند روسری و لباسی رو به اینها تبرک می کنند و گریه می کنند اما یه عده ای رو می دیدم که روی تابوتها چیزهایی رو می نویسند و گریه می کنند از بابا پرسیدم اینها دارن چیکار میکنند چرا روی تابوت ها می نویسند بابا هم گفت خیلی از اینها خواهران و مادران و همسران شهدایی هستند که هنوز چشم انتظار اومدن فرزند و همسرشان هستند و تا حالا نیامده اند،دارند سفارش اونها رو به دوستانشان میکنند
بابا هم منو گرفت بغلش و بعد روی یکی از این گلها نوشت: سلام ما را هم به مهدی (عج) برسان... بابا مهدی را میخواست....
اما من که تا حالا شهید ندیده بودم اول دستم رو روی تابوت کشیدم و بعد بوسیدم و بعد نوشتم سلام.....
یک خاطره ی زنده ی کوچیک بود از کودکی های خودم
جدول پخش رادیو جوان در مهر1392
نمایش دریاقلی سورانی در رادیو جوان
سهم شنوندگان در برنامه سازی رادیویی
انتخاب موضوع در یک برنامه رادیویی
امام زمان مربی فوتبال میشود!
رادیو جوان شادتر میشود
رادیو خانواده
چالشهای رسانهای یا نگاه آینده نگارانه به رسانه ها
طرح ایمان
گوینده آقا یا خانم!
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 61
کل بازدید :1280279
اینجا محمودعراقی مینویسد و نقد میکند وگاهی نقل میکند وبه قول یک گوینده خوب گاهی غر هم میزند،میگویداگر این فعالیت در راستای ترویج فرهنگ عاشورا و انتظارفرج و مقابله با جنگ نرم دشمنان اسلام و نظام و به عنوان سرباز سایبری آقا باشد همه اش عبادت است ،عاشق رادیو است،میگوید از دوران کودکی رادیو گوش میداد و کودکی اش روی موج AM گذشت و نمیدانست موج FM هم وجود دارد چون رادیو جیبی اش فقط موج AM را داشت. از سال 84 به صورت اتفاقی موج FM را پیدا کرد و بر اساس کیفیت خوب صدا و کیفیت خوب برنامه ها کلی شگفت زده شد و رادیو جوان را پیدا کرد.از آن زمان به بعد تمام وقت شنونده شبکه رادیویی جوان شد و در یکم اسفندماه سال 1390 به عنوان شنونده منتخب رادیو جوان معرفی شد و در 28 خردادسال 1391 افتخار داشت سایت رادیو جوان را افتتاح کند، میگوید رادیو تنها رسانه ای است که به مخاطب احترام میگذارد ،گاهی وقت ها به آینده ی رادیو خوش بین نمی شود و میگوید ممکن است رادیو در دنیای دیجیتال آینده گم شود، علیرغم تصور خیلی ها اصلا علاقه ای به کار در رادیو ندارد چون معتقد است شنونده حرفه ای رادیو بودن و کارمندرادیو جدا از یکدیگر هستند،اما اگر روزی چرخه روزگار چرخید و افتاد وسط رادیو دوست دارد سردبیر باشدمیگوید هدف(به کسر ف) رادیو قرآن و معارف است ، معتقد است رادیو جوان هر روز در حال شکوفایی و پیشرفت است، از رادیو جوان فعلا برنامه های چهل تیکه/با من حرف بزن/دوشنبه ها با شما/فکری از جنس بلور/ پلاسما / کافه رادیو/ واژه ها / آهای دلای با وضو/ بعضی از اینجا شب نیست ها / صدای شکفتن / صبح دانش / کسی صدام میزنه / معمولی نیست / من و جوان / یک سبد ترانه / سبقت آزاد / شنیده میشوید / پاتوق شبانه / بند کفشتو محکم کن/ الفبای جوانی/ آتش پنهان / در کوچه آفتاب / آبی تر ازسپید را دوست دارد و از میان گویندگان آقا، طوفان مهردادیان و از خانمها مریم واعظ پور/ مهرگان سوادکوهی / زهره هاشمی / لاله اکبری / خانم جعفرپور و خانم توکل را اختصاصا دوست دارد و از سردبیرها حامد مرادیان و شهاب نادری و مجتبی امیری و نرگس فتحی و وحید یامین پور را دوست دارد
شهرداری آچاچی [1]
چی بپزم؟
روشنگری [2]
سهبا [4]
رصد خبری [8]
اخبار و تحلیل [1]
شرکت ثمین گستر کارمانیا [4]
شبکه بهداشت و درمان میانه [4]
دانشگاه علوم پزشکی آذربایجان شرقی [3]
مدیریت منابع انسانی [4]
آرشیو اخبار استانداری [19]
ثبت نام آتشنشانی [6]
رادیو دیروز [6]
کتابخانه دیجیتال [26]
[آرشیو(56)]
زمستان 91
پاییز 91
تابستان 91
بهار 91
زمستان 90
پاییز 90
تابستان 90
بهار 90
زمستان 89
پاییز 89
تابستان 89
بهار 89
زمستان 88
پاییز 88
تابستان 88
بهار 88
زمستان 87
پاییز 87
تابستان 87
بهار 87
زمستان 86